English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (1193 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the root of a word U ریشه واژه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cognate U واژه هم ریشه
paronym U واژه هم ریشه
Other Matches
rhizogenetic U تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenic U تولید کننده ریشه ریشه اور
radicate U ریشه گرفتن ریشه دار شدن
to strike root U ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root U ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
portmanteaux U واژه مرکب از دو واژه
portmanteau U واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus U واژه مرکب از دو واژه
plaiting U [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
mosul U واژه
neologism U نو واژه
terming U واژه
termed U واژه
term U واژه
neologisms U نو واژه
word U واژه
worded U واژه
neologism U واژه تراشی
buzz word U رمز واژه
neologisms U واژه جدید
buzz words U رمز واژه
synonyms U واژه هم معنی
neologisms U واژه تراشی
synonym U واژه مترادف
synonyms U واژه مترادف
neologism U واژه جدید
word book U واژه نامه
lexicon [dictionary] U واژه نامه
glossary U واژه نامه
dictionary U واژه نامه
word blindness U واژه کوری
word-blindness U واژه کوری
glossaries U واژه نامه
glossary U واژه نامه
pejorative U واژه تحقیری
wordbook U واژه نامه
word order U ترتیب واژه ها
synonym U واژه هم معنی
dissylable U واژه دوهجائی
neolalia U واژه تراشی
intercalation U واژه افزایی
loanword U واژه بیگانه
loanword U واژه عاریه
lexicology U واژه شناسی
stimulus word U واژه محرک
keyword U واژه کلیدی
punctuation for reference U زیر واژه
score out that word U ان واژه را خط بزنید
philologist U واژه شناس
coinage U ابداع واژه
word U واژه سخن
word deafness U واژه کری
word count U واژه شماری
worded U واژه سخن
wordbook U واژه نامه
lexicons U واژه نامه دیکسیونر
this word means a dog U این واژه یعنی سگ
lexicon U واژه نامه دیکسیونر
octosyllable U واژه هشت هجائی
logomachy U بازی واژه پردازی
post fix U در پایان واژه چسباندن
pentasyllable U واژه پنج هجائی
prandial U واژه شوخی امیز
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
wordage U کلمات واژه بندی
word span test U ازمون فراخنای واژه ها
wordprocessing program U برنامه واژه پردازی
dictionary sort U ترتیب واژه نامهای
word choice test U ازمون واژه گزینی
word building test U ازمون واژه سازی
word association test U ازمون تداعی واژه ها
english words U واژه ها یا لغات انگلیسی
polysllable U واژه جند هجائی
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
teragram U واژه چهار حرفی
septisyllable U واژه هفت هجائی
an inseparable prefix U سر واژه جدا نشدنی
syncopation U کوتاه سازی واژه
homely [British E] <adj.> U سنگین [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> U بیمزه [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> U خفه [واژه تحقیری]
dictionaries U کتاب لغت واژه نامه
dictionary U کتاب لغت واژه نامه
a word with a pejorative connotation U واژه ای با معنای ضمنی منفی
lexicography U فرهنگ نویسی واژه نگاری
spicery U انباری ادویه [واژه قدیمی]
God bless [you] ! U خدا حافظ [واژه کهنه]
malaprop U کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
rebus U نشاندادن واژه ها بصورت مصور
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
nomenclature U فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
purism U واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
glossaries U واژه نامه ضمیمه کتاب
glossary U واژه نامه ضمیمه کتاب
slang U واژه عامیانه وغیر ادبی
homely [British E] <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
catch-phrase U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrases U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
bawdry U زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
cantoria U [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
to inspan oxen U این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
alinik design U واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
Genius Loci U نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
parathesis U پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
anglo-chinois U [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
sanshifter U واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
harl U ریشه
harle U ریشه
homoousian U از یک ریشه
stub U ریشه
rootlet U ریشه چه
stubbed U ریشه
stubbing U ریشه
stubs U ریشه
frange U ریشه
rootless U بی ریشه
fimbriation U ریشه
scabs U ریشه
extraction U ریشه
paronymous U هم ریشه
radical U ریشه
radicle U ریشه چه
radicals U ریشه
radix U ریشه
cognate U هم ریشه
stump U ریشه
rhizogenetic U ریشه زا
stumped U ریشه
rhizogenic U ریشه زا
rhizogenous U ریشه زا
stumping U ریشه
stumps U ریشه
scab U ریشه
tie [knot] U ریشه
fibreless U بی ریشه
root U ریشه
expansion scab U ریشه
fringe U ریشه
fringes U ریشه
tassel U ریشه
tassels U ریشه
thrum U ریشه
roots U ریشه
depth of face U ریشه
fimbria U ریشه
cama U ریشه
is intervocalic U حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
logogram U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
kpsi U [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
this word occurs in gulistan p U این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
wing root U ریشه بال
rhizoid U ریشه مانند
root section U مقطع ریشه
root U ریشه [ریاضی]
thrum U ریشه فرش
rhizanthous U گل اور از ریشه
radicle U ریشه کوچک
radical U ریشه [ریاضی]
radicle U اصل ریشه
rhizoid U ریشه نما
ventral root U ریشه قدامی
to take root U ریشه کردن
to pull up by the roots U از ریشه دراوردن
rootlet U ریشه فرعی
rooty U ریشه دار
rooty U شبیه ریشه
rush root U ریشه اریسا
rush root U ریشه ایرسا
to pull up by the roots U ریشه کن کردن
thrum U ریشه دار
squar root U ریشه دوم
the root of a tree U ریشه درخت
strike root U ریشه زدن
supplantation U از ریشه کنی
supplanter U ریشه کن کننده
to root up U از ریشه دراوردن
rooter U ریشه کننده
to root up U ریشه کن کردن
rhizome U شبیه ریشه
to take root U ریشه زدن
root out U ریشه کن کردن
rhizophagous U ریشه خوار
rhizopod U ریشه پایان
rhizopodous U ریشه پای
root directory U دایرکتوری ریشه
root of the weld U ریشه جوش
to strike root U ریشه زدن
root up U ریشه کن کردن
rootage U ریشه بندی
rootage U مجموع ریشه ها
tap root U ریشه عمودی
cube roots U ریشه سوم
enrooted U ریشه کرده
uproot U ریشه کن کردن
uprooted U ریشه کن کردن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1affixation
1popsicle
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com